
یکی از مسائلی که برای هر گفت وگو ممکن است پیش بیاید وجود اخلالگران گفت وگو است. این افراد با سلاحهایی خفهکننده به گفت وگو حمله میبرند. ممکن است بارها و بارها شما نیز قربانی این سلاحها شده باشید. چنین آدمهایی به خوبی بلدند خود را استتار کنند. باید مراقب چنین فریبکارانی باشید. حال زمان آن رسیده که در مقابل این اخلالگران برخورد جدیتری داشته باشید. ابتدا باید آنها را بشناسید.
اخلالگران گفت وگو هشت دسته اند. در این قسمت با این اخلالگران گفت وگو آشنا میشویم و به راهکارهایی برای مقابله با این افراد به منظور دستیابی به گفت وگویی امن و سالم میپردازیم:
۱- بازپرسها
بازپرسها دارای هیچ مأموریت ارزشمند در نهادشان نیستند. آنها کسانی هستند که در یک مکالمهی معمولی به کمین مینشینند و شما را به قصد بازجویی در گوشهای گیر میاندازند. شما خیلی راحت میتوانید آنها را از روش کارشان بشناسید، چرا که شما را همچون مسلسل، بیوقفه، زیر بارش سوالهای خود میگیرند.
توجه کنید که شخصیت بازپرس، اسیر خود را بیرحمانه سوالپیچ میکند. او نمیگذارد قربانیاش توضیح اضافی بدهد، شاهدی بیاورد، سوالی بپرسد یا حتی یک جرعه آب بخورد. فردی که به اسارت درآمده تنها اجازه دارد خیلی کوتاه و سریع جواب بدهد. تا زمانی که بازپرس دلش بخواهد، به سوالات او جواب میدهد و وقتی سوالاتش تمام شد راهش را میکشد و میرود.
بازپرسها به خاطر شخصیت عصبیشان از دیگران شناخته میشوند. برای دور کردن چنین آدمهایی باید کنترل گفت وگو را در دست بگیرید. باید از چنین افرادی پرسشهای توضیحی بپرسید. جوابهایشان را کامل گوش دهید و باز هم در موضوع عمیقتر شوید. سعی کنید در گوش کردن از نشانههای کلامی استفاده کنید. چنین ترفندی باعث میشود جریان گفت وگو کند شود و او زیاد فرصت سوال پرسیدن پیدا نکند.
۲- لافزنها
این دسته از اخلالگران گفت وگو در فهرست محکومترین مجرمان قرار دارند چرا که در حیطهی گفت وگو، مرتکب کشتارهای جمعی میشوند. وقتی نوبت حرف زدن از خود شود، سروکلهی این افراد پیدا میشود. آنها شاهکارهایشان را به رخ میکشند، به مسائل شاخ و برگهای فراوان میدهند و هرچیز کوچک دربارهی خودشان را بزرگ نمایش میدهند. هدف این افراد این است که در میان جمع حضار برای خودشان شان و منزلتی دستوپا کنند، بنابراین به دنبال شنوندهاند. وجه مشخصهی آنها این است که تا پا به میدان میگذارند گفت وگوهای جاری را سرکوب میکنند و در بازار گفت وگو سر هر رقیبی را زیر آب میکنند.
برای همه میگوید چهطور توانسته سر کارشناسان دارایی را شیره بمالد. یا چهطور از مسیری که هیچکس آن را درآمدزا نمیدانسته، به نتایج باورنکردنی دست پیدا کرده است. نوع مونث این لافزنها ترجیح میدهند با یک نفر که از قبل او را میشناسند، همصحبت شوند. اما به همان اندازه اخلالگرند. آنها بیشتر دوست دارند که به طریقی کاملا شخصی، پز بدهند.
تنها راهی که میتوان از زایل شدن گفت وگو توسط این گروه جلوگیری کرد، این است که بحث را به طرف موضوعات عمومیتری بکشانید. شما همچنین میتوانید موضوع را به سوی زندگی شخصی خودتان هدایت کنید و دربارهی کاری که در حال حاضر به آن مشغولید صحبت کنید.
۳- از همه بهتران
این دسته از اخلالگران گفت وگو عموزادههای همان گروه لافزنها هستند. با این تفاوت که از همهبهتران از همان ابتدا لاف نمیزنند، آنها صبر میکنند تا کسی حکایتی بگوید تا بعد آنها روی دست او بلند شوند. این گروه حتی زمانی که یک نفر با آنها درددل میکند و شرایط ناگواری را توضیح میدهد، میکوشند به او ثابت کنند که همان مشکل را با شرایط وخیمتری تجربه کردهاند. آنها اصلا متوجه نیستند که در گفت وگو، آوردن برگ بالاتر روی دست کسی که حرف میزند، او را آزرده خاطر میکند.
اینجور آدمها فکر میکنند که اگر در مقابل صحبتهای هر شخصی روی دست او بلند شوند، نشان میدهند که به حرفهای او خیلی خوب گوش کردهاند. این افراد با سخنان خودشان نه تنها به طرف مقابل کمک نمیکنند بلکه باعث میشوند حس ناخوشایندی داشته باشند از اینکه حرف آنها به کل نادیده گرفته شد و تمرکز از روی سخنانش برداشته شد.
یکی از برجستهترین عباراتی که این افراد به زبان میآورند اینها هستند:
• من میدانم.
• من هم این شرایط را داشتهام.
• ….
وقتی این چند واژه را به زبان میآوریم، مختصرا بیان میکنیم که حکایتی که طرف مقابل میگوید یک حکایت قدیمیست و چیز تازهای برای گفتن در آن وجود ندارد. فرد مقابل به این نتیجه میرسد که چیزی که میگوید یک چیز همگانی است و بهتر است از گفتن جزئیات چنین داستان تکراری و خسته کنندهای دست بردارد.
این افراد معمولا موفق میشوند روند گفت وگو را زایل کنند. تنها راهکار این است که بحث را عوض کنید. یا اینکه از او بخواهید اجازه دهد حرفتان تمام شود.
۴- انحصارطلبها
اخلالگران انحصارطلب به همهی گفت وگوها راه باز میکنند. قربانیهای این افراد چنان مسخ میشوند که قدرت هر واکنشی را از از کف میدهند. هر جا گفت وگویی باشد آنها میتوانند وارد شوند و هنرمندانه، قبل از این که کسی بتواند کاری بکند، رشتهی کلام را در دست خود بگیرند. بدترین نوع انحصارطلبها افراد خجالتی و درونگرا هستند؛ زمانی که میفهمند توجه دیگران را جلب کردهاند. این افراد به بدترین تحمیلگران تبدیل میشوند.
اگر با یک انحصارطلب همصحبت شدید، چند راه برای نجات دارید. اگر در میان جمع هستید، به محض این که وقفهی کوتاهی میان سخنانش پیش آمد، توپ گفت وگو را از او بگیرید و به کس دیگری بدهید. مثلا شخص دیگری را خطاب قرار دهید و از او بخواهید نظرش را بیان کند. اما اگر شما به تنهایی با یک انحصارطلب همصحبت شدید دو راه بیشتر ندارید. اگر رئیس یا مشتری یا مادرشوهرتان است باید او را تحمل کنید و فقط گهگاهی یک سوال بپرسید تا شاید مسیر گفت وگو را بتوانید تغییر دهید. اما اگر کسیست که کاسهی شما را لبریز کرده است و شما میتوانید او را از صحبت کردن متوقف کنید، پرچم سفید را بالا ببرید.
مثلا وقتی در دفتر کارتان نشستهاید و دوستتان سام، از راه میرسد و میخواهد بازی فوتبال دیشب را برایتان تعریف کند. زمانی که حس کردید وقتتان تمام است یا کاسهی صبرتان لبریز شده است و اصلا نمیخواهید به حرفهایش گوش دهید؛ بگویید: پس نیمهی اول خیلی عالی بوده سام، قبل از این که ادامه دهی باید بگویم من باید تا امروز تا آخر وقت این گزارش را تمام کنم و تحویل دهم. شما مودبانه به او رساندهاید که باید در مدت کوتاهی حرفش را تمام کند.