
قاعده ی ۳: شبکه های اجتماعی را ترک کنید
در سال ۲۰۱۳ باراتاند تورستون که نویسنده و مشاور رسانه های دیجیتال است تجربهای برای خودش انجام داد. او تصمیم گرفت به مدت بیست و پنج روز از زندگی آنلاین کنارهگیری کند، نه فیسبوک و نه توییتر و نه حتی ایمیل. او به یک وقفه برای استراحت نیاز داشت. تورستون که دوستانش او را ((آنلاینترین فرد در جهان)) صدا میزدند و به گفتهی خودش در پنجاه و نه هزار گفت وگوی جیمیلی شرکت کرده بود و هزار و پانصد پست در فیس بوک گذاشته بود میگوید: ((واقعا داغ کرده بودم. کم آورده بودم. بریده بودم.)) خوب بعد از اینکه اینترنت را کنار گذاشت میگوید: ((با تمام شدن هفتهی اول آهنگ زندگیام دیگر برایم نامانوس نبود. دیگر از اینکه اخبار جدید را نمیدانم زیاد مضطرب نمیشدم. حس میکردم با اینکه فایلی را در اینترنت به اشتراک نگذاشته ام باز هم وجود دارم)).
تجربه ی باراتاند تورستون دو نکته ی مهم درباره ی فرهنگ امروزی تعامل با شبکه ها ارائه میکند؛ اولین نکته این است که میدانیم این ابزارها (فیسبوک ، اینستاگرام و..) زمان ما را تکه تکه میکند و توانایی مان را در تمرکز کردن کاهش میدهند. دیگر حرف و حدیثی و مخالفتی در مورد این موضوع مطرح نیست چون حسش نمیکنیم و منبع اراده مان محدود است پس هر چقدر ابزارهایی که توجه ما را به سمت خود جلب کنند بیشتر باشند، متمرکز ماندن بر روی یک مسئلهی مهم دشوارتر خواهد شد. لذا برای تسلط یافتن بر هنر کار عمیق باید بتوانیم کنترل زمان و توجه مان را از اموری که آنها را از ما غارت کردهاند پس بگیریم.
خوب به نکته دومی که از ماجرای تورستون استنباط میشود، میرسیم: عجز و انفعال کارکنان دانشی در بحث ابزارهای شبکه و توجه. تورستون که از اتلاف وقت برای این ابزارها به ستوه آمده بود فکر میکرد تنها راه رهایی اش، کنار گذاشتنِ کامل اینترنت است. همین مقوله که بهترین راه خلاص شدن از عوامل حواس پرتی تولید شده توسط شبکه های اجتماعی و سایت های اجتماعی، قدغن کردن اینترنت است که فرهنگ غالب گفتمان ما در این زمینه شده است.
این راه حلِ ((همه یا هیچ)) که برای این مشکل ارائه میشود اصلا راه کارآمدی نیست. اینکه به کل اینترنت را کنار بگذارید یک سفسطه ی غلط است و امکان پذیر نیست. اینکه بپذیریم این حالت عدم تمرکزمان، امری اجتناب ناپذیر است و نمیتوان کاری برای درست کردنش کرد. برای نمونه، تورستون با وجود اینکه در طول آن دوره ی زندگی بدون اینترنتش کاملا خوبیها و راحتی آن را درک کرده بود باز هم بعد از تمام شدن موعد مقررش، مثل قبل به سمت اینترنت برگشت. خوب باید بپذیریم این ابزارها ذاتا مضر و بد نیستند و حتی برخی از آنها برای رسیدن به موفقیت و شادی ضروری هستند؛ اما همزمان باید بپذیریم که زمان و توجهی که برای اینترنت میگذاریم را حتما بسیار محدودتر کنیم و بیشتر افراد باید کمتر از این ابزارها استفاده کنند.
دیدگاه هر فایده ای برای انتخاب ابزارهای شبکه ای: فرد استفاده از ابزارهای شبکه های اجتماعی را توجیه میکند اگر بتواند هر فایده ای در استفاده از آن پیدا کند یا امکان بدهد که شاید با استفاده نکردن از آن چیزی را از دست بدهد. مشکل این دیدگاه این است که تمام نکات منفی که این ابزارها به همراه دارند را نادیده میگیرد. این سرویسها طوری طراحی شدهاند که اعتیادآور باشند. زمان و توجه شما را از فعالیتهایی که مستقیما با اهداف شخصی و حرفه ای تان رابطه دارد میگیرند. اینجاست که به ذات موذیانهی دیدگاه ((هر فایده ای)) پی میبریم. استفاده از ابزارهای شبکه های اجتماعی میتواند مضر باشد. اگر تلاش نکنید که کفه ی مزایای استفاده از ابزارهای شبکه های اجتماعی را نسبت به معایب آن برای خودتان سنگینتر کنید و استفادهی لجام گسیخته از آنها داشته باشید، ناخواسته به موفقیت خود در دنیای کار دانشی لطمهای بزرگ میزنید.
قانون اندک های اساسی را برای عادت رفتن به سراغ اینترنت اعمال کنید.
اولین قدم در این استراتژی شناسایی کردن اهداف سطح بالا هم در زندگی شخصی و هم در شغلتان است. مثلا اگر شما صاحب خانواده هستید اهدافتان میتواند شامل والد خوب بودن و اداره کردن مناسب خانه باشد. اهداف شما در زمینه ی شغلی نیز به نوع شغلتان بستگی دارد. مثلا به عنوان یک استاد دانشگاه دو هدف شغلی دارم: ۱٫ استاد موثر و خوبی برای دانشجویان باشم؛ ۲٫ پژوهشگر کارآمدی باشم.
با اینکه ممکن است اهدافتان متفاوت باشند، نکته ی کلیدی این است که فهرستتان را فقط محدود به اهداف بسیار مهم و سطح بالا کنید. بنابراین در پایان باید تعداد کمی هدف معین هم در زندگی شخصی و هم در شغل داخل فهرستتان قرار گرفته باشد.
وقتی اهدافتان را مشخص کردید فهرستی از دو یا سه فعالیتی که شما را در رسیدن به این اهداف کمک میکنند تهیه کنید. این فعالیتها باید آنقدر جزئی و واضح باشند که بتوانید انجام دادن آن را در ذهنتان مجسم کنید. و در عین حال باید آنقدر کلی باشند که فقط محدود به نتیجهی یکبار مصرف نشوند. برای مثال، انجام دادن یک تحقیق خوب فعالیت بیش از حد کلی است. مثالی از فعالیت مناسب دادن در این موقعیت میتواند این باشد: ((خواندن و فهمیدن بهروزترین مطالب و دستاوردهای مربوط به زمینه ی تخصصی ام)).
قدم بعد در این استراتژی در نظر گرفتن ابزارهای شبکهای است که در حال حاضر از آنها استفاده میکنید. سپس فعالیتهایی که تعیین کردید را کنار این ابزارها بگذارید و بپرسید که آیا استفاده از این ابزارها تاثیر مثبتی بر انجام منظم این فعالیت میگذارد؟ یا تاثیر منفی؟ حالا نوبت گفتن تصمیم مهم میشود: اگر به این نتیجه رسیدید که تاثیر مثبت میگذارد و مزایایش بیشتر از معایبش است، از آن ابزار استفاده کنید. برای ملموستر شدن این استراتژی بگذارید.
مثالی بزنم:
هدف شغلی: نوشتن یک داستان روایی زیبا که دید مردم جهان را تغییر دهد.
فعایتهای مهم که به انجام این هدف کمک میکند: ۱- تحقیق عمیق و باحوصله ۲- نوشتن دقیق و هدفمند