
رهبری جک ولش ….
رهبری مستلزم داشتن ذهنیتها و رفتارهای معینی است و بسیاری از افراد حتی کارشان را با همین شغل شروع میکنند. قبل از این که رهبر شوید، موفقیت، رشد دادن خودتان است. وقتی که رهبر شدید، موفقیت، رشد دادن دیگران است.
میخواهم تجربیات رهبری خود در طول چهل سال را مدون کنم. در این چند دهه شرایط بسیار متغیر بود. من تیمهای سه نفره و بخشهای سی هزار نفری را اداره کردهام. شرکتهای در حال ورشکستگی و شرکتهایی را که از شدت رشد در حال انفجار بودند مدیریت کردهام. خریداری شرکتها، خروج سرمایه، بحرانهای سازمانی، فرصتهای غیرمنتظره و اقتصاد خوب و بد را دیدهام و بااین وجود، بعضی روشهای رهبری همیشه کارگر بودند و به « قوانین» من تبدیل شدند.
قبل از بررسی این قوانین، صحبتی هم دربارهی تناقض داشته باشم: رهبری پر از تناقض است. اگر رهبری، فهرستی از قوانین بود، کارها بسیار آسان میشد، اما وجود تناقض از ویژگیهای ذاتی این کار است. به هرحال این بخشی از لذت رهبری است. هر روز چالش جدیدی در انتظار شماست و این فرصت تازهای است تا در انجام کاری بهتر شوید که رسیدن به کمال در انجام آن، هرگز ممکن نیست. فقط میتوانید هر چه در توان دارید، صرف آن کنید.
قانون اول : رهبران با استفاده از هر فرصتی برای ارزیابی، هدایت و ایجاد اعتماد به نفس، تیمشان را مدام ارتقاء میدهند؛
وقت استراحت بین جلسات، میتواند زمان شروع هدایت مدیری باشد که قرار است اولین ارائه مهم خود را انجام دهد. به خاطر داشته باشید که در تمام این برخوردها ارزیابی و هدایت کردن عالی است اما احتمالا مهمترین کاری که میتوانید انجام دهید، پرورش اعتماد به نفس آنها است. از هر فرصتی برای تزریق اعتماد به نفس به کسانی که آن را به دست آوردهاند استفاده کنید، فراوان تحسین کنید، علت آن هر چه مشخصتر باشد بهتر است. اعتماد به نفس انرژیبخش است و به افرادتان شهامت بروز پیدا کردن، ریسکپذیری و کسب موفقیتهای بزرگ را میدهد. در کل میتوان گفت اعتماد به نفس سوخت تیمهای پیروز است.
قانون دوم : رهبران اطمینان حاصل میکنند که افراد نه تنها چشمانداز شرکت را ببینند، بلکه با تمام وجود به آن جامهی عمل بپوشانند؛
باید بهطور کامل اهداف و چشمانداز شرکت را با کارکنان خود در میان بگذارید، باید مدام دربارهی چشمانداز صحبت کنید، به زبان ساده یعنی تا جایی که مجبور شوند پارچهای به دهانتان فرو کنند تا ساکت شوید. گاهی اوقات من در یک روز آنقدر دربارهی رویکرد شرکت صحبت میکردم که حال خودم از شنیدن آن به هم میخورد. اما میدیدم که همیشه این پیام برای عدهای تازگی دارد. بنابراین باید مدام آن را تکرار کنید و با همه حرف بزنید. چشمانداز، یکی از عناصر اصلی کار رهبر است. اما هیچ چشماندازی ارزش کاغذی را که روی آن نوشته شده است ندارد، مگر این که به صورت پیوسته به کارکنان منتقل و با دادن پاداش تثبیت شود. تنها در این صورت است که از برگهی کاغذ بیرون میرود و رنگ واقعیت به خود میگیرد.
قانون سوم : انرژی مثبت و خوشبینی از رهبران تراوش میکند و به این ترتیب در همه نفوذ میکند؛
حال رهبر به دیگران سرایت میکند. حتما چنین چیزی را دیدهاید، مدیر بشاش و خوشبینی که هر روز با نگاهی مثبت به این طرف و آن طرف میرود، تیم یا سازمانی را در اختیار دارد که پر از افراد خوشرو و با نگاهی مثبت است و بالعکس؛ شاید با خودتان فکر کنید: برقراری این نوع ارتباط عاطفی کار من نیست. البته انجام اینکار، کار بعضیها نیست. من مدیرانی را دیدهام که با حفظ فاصله از افرادشان شرکت را اداره کردند. این مدیران غالبا ارزشهای درستی مانند صراحت و سختگیری را از خود به نمایش میگذارند و نتایج خوبی هم ارائه کردند. اما با نفوذ کردن به درون افرادشان، یک چیز از دست رفت: کار، همیشه کار باقی ماند. یک ذهنیت درست، میتواند کار را به چیزهایی بسیار فراتر از کار تبدیل کند. کاری کنید این ذهنیت در اختیار شما باشد.
قانون چهارم : رهبران با صراحت، شفافیت و اعتباری که دارند، حس اعتماد را در شرکت ایجاد میکنند؛
اعتماد زمانی اتفاق میافتد که رهبران شفاف و صریح هستند و به حرفشان عمل میکنند. به همین سادگی، افرادتان باید همیشه موقعیت خود را از نظر عملکردی بدانند، باید بدانند وضعیت کسب و کار چهطور است. گاهی اوقات نیز خبرها خوب نیستند و هر فرد معمولی ترجیح میدهد از گفتن آن خودداری کند، اما باید با میل به تعدیل خبرهای بد مبارزه کنید در غیر این صورت باید تاوان آن را از میزان اعتماد و توان تیمتان بپردازید. بدانید که وقتی شما را رهبر کردند، به شما تاج ندادند، بلکه به شما مسئولیت دادند، باید بتوانید بهترین چیزها را از وجود دیگران بیرون بکشید. برای رخ دادن این اتفاق، افرادتان باید به شما اعتماد داشته باشند و اعتماد خواهند داشت به شرطی که، صریح باشید، به دیگران اعتبار دهید و خودتان را گم نکنید.
قانون پنجم : رهبران شهامت تصمیم گیریهای ناخوشایندی را دارند که از شمشان نشأت می گیرد؛
واضح است که تصمیمات خشن، شکایت و مقاومت دیگران را در پی دارد. کار شما این است که این اعتراضات را بشنوید، علت کارتان را به وضوح توضیح دهید اما با این وجود به حرکت خود ادامه دهید، متوقف نشوید و برای قانع کردن دیگران نرمش نشان ندهید. رهبر نشدهاید که برندهی یک مسابقه محبوب شوید. رهبر شدهاید که رهبری کنید. از مسئولیتپذیری فرار نکنید زیرا برای همین کار انتخاب شدهاید. گاهی اوقات تصمیمگیری سخت است، نه به دلیل عدم محبوبیتی که ایجاد میکند، بلکه به این دلیل که از شم شما سرچشمه میگیرد و با روال “فنی” کارمغایرت دارد. شم چیزی جز شناخت الگوهای حاکم نیست. چیزی را بارها دیدهاید و خیلی راحت میدانید که این بار چه اتفاقی میافتد. شاید اطلاعات ناقص و دادهها محدود باشد اما موقعیت خیلی خیلی برایتان آشناست. پس به شم خود اعتماد کنید و به آن گوش دهید، زیرا چیزی به شما میگوید.
قانون ششم : رهبران با کنجکاوی توأم با شکاکیت سوال میکنند و دیگران را تحت فشار میگذارند تا مطمئن شوند سوالاتشان با عمل پاسخ داده میشود؛
میدانم که بیشتر مردم علاقهای ندارند سوالپیچ شوند. آزاردهنده است کسی به محصولی ایمان داشته باشد یا با ارائهای زیبا وارد اتاقی شود و ببیند رئیسش همهی اجزای آن را زیر سوال میبرد، اما سوال کردن به هیچوجه کافی نیست، باید کاری کنید، سوالاتتان سر بحث را باز کند و منجر به انجام کاری بهتر شود. شغل شما همین است. شما راهحلهای بهتر و بزرگتری میخواهید. سوال کردن، بحث سالم، تصمیمگیری و عمل کردن، همه را به مقصودشان میرساند.
قانون هفتم : رهبران با پیشقدم شدن، الهامبخش ریسکپذیری و یادگیری هستند؛
هر آدمی در هر سن و مقامی اشتباهاتی را انجام میدهد، شما میتوانید با راحت پذیرفتن اشتباهات خود و بیان درسهایی که از آنها گرفتهاید، فرهنگی را ایجاد کنید که پذیرای ریسک پذیری است. از اشتباهات درس بگیرید لازم نیست آن را برای دیگران بازگو کنید یا بهخاطر آنها افسرده شوید، در واقع هر چهقدر بیشتر آنها را ساده بگیرید و دربارهی آنها مزاح کنید، افراد بیشتری این پیام را میشنوند که اشتباهات کشنده نیستند و رئیس بودن شما نیز به این معنی نیست که منبع تمامی دانشها هستید. هیچ قانونی در دنیا وجود ندارد که مردم را به ریسکپذیری یا یادگیری تماموقت وادار کند. اگر میخواهید این وضعیت را تغییر دهید، خودتان پیشقدم شوید. قطعا فرهنگ پرشوری را که ایجاد خواهید کرد و نتایجی را که خواهید گرفت، دوست خواهید داشت.
قانون هشتم : رهبران جشن میگیرند؛
جشن گرفتن به افراد احساس پیروزی میدهد و فضایی از قدردانی و انرژی مثبت ایجاد میکند. تیم بیسبالی را تصور کنید که برندهی مسابقات جهانی شود و شادی نکند. شدنی نیست! با این وجود شرکتها مدام برنده میشوند و راحت از کنار این مسأله میگذرند. حتی اگر لحظات پیروزی را به حساب نیاوریم، خودکار، بخش مهمی از زندگی است. تا حد امکان از پیروزیها استفاده کنید و از آنها کوه بسازید. اگر شما چنین کاری نکنید، هیچکس نمیکند.
و در آخر باید گفت که، بهترین رهبران دلسوزانه به افرادشان و به رشد و موفقیت آنها توجه میکنند، این رهبران از آنچه که هستند راضیاند و با آن راحتاند. آنها مملو از صراحت، درستی، خوشبینی و انساندوستی هستند و خودشان را گم نمیکنند. برای بیشتر ما، رهبری روزی آغاز میشود که رئیس میشویم و قوانین تغییر میکند؛ قبل از این فقط خودتان مهم بودید. اکنون، افرادتان باید برای شما مهم باشند.