
یکی از ویژگیهای شگفت ما انسانها این است که آرزوهایمان برای داشتن زندگی بهتر تمامی ندارد و می توانیم رویاهایمان را به واقعیت تبدیل کنیم و برای زندگیکردن با این رویاها هدفگذاری کنیم. ما میتوانیم نگاه عمیق و درونیتری داشته باشیم و موقعیت بهتری را برای خود و خانوادهمان تصور کنیم. میتوانیم رویای موقعیت مالی، عاطفی، معنوی یا مادی بهتری برای خودمان داشته باشیم. نه تنها توانایی رویاپردازی داریم بلکه میتوانیم رویاهایمان را دنبال کنیم و حتی بیشتر از آن، با استفاده از توانایی شناختی، برای دستیابی به رویاهایمان نقشه بکشیم و راهکارهایی بدهیم و برنامهریزی زندگی داشته باشیم. این چیزی است که انسان را قدرتمند میکند!
چه اهداف و آرزوهایی دارید؟ این اهداف و آرزوها جزو داشتههای شما یا آنچه تاکنون انجام دادهاید نیستند. اما چیزهایی هستند که شما میخواهید داشته باشید یا انجام بدهید. تا به حال واقعا نشستهاید به ارزش زندگی خود فکر کنید و تصمیم بگیرید واقعا از زندگی چه میخواهید؟ آیا هدفهایتان را برای یک زندگی رویایی تعیین کردهاید؟
دلیل اصلی هدفگذاری این است که وادارتان میکند تا عملیاش کنید. این ارزش بالاتری دارد از آن چیزی که به دست میآورید. به همین خاطر است که اهداف تا این اندازه قدرتمند هستند؛ آنها بخشی از پایه و اساس زندگی ما هستند. هدفگذاری باعث تمرکز میشود، رویاهایمان را میسازد و به ما این توانایی را میدهد تا مشغول کارهایی شویم که باید انجام دهیم و به هر آن چه که در زندگیمان آرزو داریم، دست پیدا کنیم.
اهداف، هیجانانگیز هستند، چون باعث تمرکز و قوام در زندگیمان میشوند. اهداف باعث میشوند بزرگ شویم و رشد کنیم، آن هم در مقیاسی که تا به حال نبودهایم. برای رسیدن به اهدافمان باید بهتر شویم، باید تغییر کنیم و بزرگ شویم و برنامهریزی زندگی داشته باشیم.
یک هدف قدرتمند سه بخش دارد:
1- باید الهامبخش باشد.
2- باید قابل باور باشد.
3- باید چیزی باشد که بتوانید روی آن کار کنید.
وقتی اهدافتان الهامبخش باشند، وقتی ایمان داشته باشید و روی آنها کار کنید، حتما عملیشان خواهید کرد.
قدم اول برای دانستن این که به کجا میخواهیم برویم. دانستن این نکته است که از کجا آمدهایم و کجا هستیم. در ضمن این را هم متوجه میشویم که برای رسیدن به چیزهایی که به آنها چشم دوخته بودیم، چقدر خوب تلاش کردهایم. این اساس ارزیابی و تأمل است. باید درک کنیم چگونه به کارهایی که انجام دادهایم نگاه کنیم و بعد، از آن به عنوان سکویی برای آن چه که بعدش میخواهیم انجام دهیم، استفاده کنیم.
فرآیند ارزیابی، خیلی ساده است، ولی میتواند کمی متفاوت از تصور اولیهمان باشد. نکتهی مهم این است که فرآیند و مسیری داشته باشد. در این جا فرآیند اولیه ارزیابی و تأمل را بررسی میکنیم:
- جایی آرام پیدا کنید:
تأمل اگر به دور از حواسپرتی باشد، به خوبی انجام میشود و به ذهنتان جایی برای فکرکردن میدهد.
- زمانی منظم را در نظر بگیرید:
هفتهای یکبار، هر هفته، ماهی یک بار یا هر فصل هم که باشد، زمانی را با فاصلهی زمانی منظم اختصاص دهید که در آن ارزیابی و تأمل کنید.
- ببینید چه کارهایی انجام دادهاید و الان کجا هستید:
در این زمینه باید دقیق، صادق و راستگو باشید.
- یادداشت بردارید:
سابقه نگهدارید. این کار به شما امکان میدهد تا در مرحلهی دیگر ارزیابی، ببینید که دفعهی قبل کجا بودید. این کار، آن را تا حد امکان، ملموس میکند.
- به جلو نگاه کنید و هدف بعدی را تعیین کنید:
خودتان را بر مبنای آنچه که برایتان کارآیی دارد، رشد و توسعه دهید.
این مبنای ارزیابی و تأمل است. اگر قبلا اینکار را نکردهاید، پس همین حالا انجام دادن آن میتواند باعث پیشروی و پیشرفتتان شود. مطمئن شوید در حال دنبال کردن ایده و هدف کلیتان هستید و زمانی را هم برای ارزیابی و تأمل و برنامهریزی زندگی در نظر بگیرید.
حالا و بر این اساس، هدف از ارزیابی دوگانه است.
اول، راهی عینی و ملموس در اختیارتان قرار میدهد که به روند دستیابی به دستاوردها و بینشی که برای زندگی خود دارید، نگاه کنید.
دوم، به شما نشان میدهد کجا هستید و بر همین اساس میتوانید تعیین کنید که کجا باید بروید. در واقع، خط شروعی را به شما نشان میدهد که از آنجا کارتان را به پیش ببرید.
همه این گفتهی معروف را شنیدهایم که زندگی بدون آزمایش و تجربه، ارزش زندگی کردن ندارد. ارزیابی و تأمل، ما را با آن کسی که هستیم و آنچه که شدهایم، رودررو میکند. مهمتر اینکه به ما زمانی برای رویاپردازی میدهد تا چشماندازی برای آنچه که میخواهیم بشویم، خلق کنیم. تنها در صورتی که بین برنامههای فشردهی خود وقت بگذاریم و عملکردمان را ارزیابی و تأمل کنیم به آرامش ذهن و جان میرسیم؛ در واقع از آنجاست که میبینیم کجا هستیم و به چه شخصی میتوانیم تبدیل شویم.
آنها که هرگز وقتی برای ارزیابی و تأمل نمیگذارند، در این زندگی، با پیشآمدن فشار فرهنگ، شرایط، مسائل اجتماعی و متاسفانه ضعفهای شخصی، به راحتی به نوسان میافتند. در مقابل، آنان که برای ارزیابی و برنامهریزی زندگی وقت میگذارند، کمکم متوجه میشوند که مثل درخت بلوط در طوفان، ریشهای مقاوم دارند. همانها میدانند به کجا میروند و چگونه به آنجا خواهند رسید و در نهایت هم به آنجا میرسند و در این بین، اهمیتی هم ندارد که مانعی سر راهشان قرار گیرد؛ چون آن را رفع میکنند.